واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

دهم

سلام....

میرن آدما....اما من برمیگردم

امروز ظهر....توی وبلاگ چند نفر اومدم.....

اومدم یه خداحافظی کوچولو کنم....کاملا بدون شرح هم هست....

یه چند وقتی نیستم.....

دو هفته....شاید ۱ ماه....شایدم کمتر شد.....نمیدونم....اما بردمیگرم....

اما خب.....

برمیگردم و جبران همه محبتارو میکنم....

توی وبلاگ همه دوستا میام.....مخصوصا اونایی که توی اون وبلاگ (دختر اریایی خیلی میان)..!!

خلاصه منو حلال کنین.....از کجا معلوم یهو دیدین که دیگه کلا برنگشتم....

مخصوصا با این قلبم.....


به شهرام نوشت:نمیدونم اینجا میای یا نه.....دلم میخواد بیای....توی اون وبلاگم هم برات مینویسم که اگه اومدی ببینی....دلم خیلی برات تنگ میشه....بهم سر بزن....اصن برگرد...

فعلا....

 

نهم

سلام…..

بعد از چند وقت اومدم باز؟

من مثلا قراره هر روز بیام آپ کنم ….همینطور دارم آپ میکنم….وبلاگ دیگه سنگین شده بسکه توش نوشتم…..

 

وقتی آدم بیکار باشه به هر کاری دست میزنه….از مسخره بازی گرفته تا چرت و پرت گفتن....

این چند روز بیکار شدم.....شدم که نه شدیم....اما چند روز آینده کارم به کاره هاااااا

من چند روزه هر موقع رفتم بیرون یه اتوبوس دیدم که پشتش نوشته اهدای عضو پس از مرگ مغزی اهدای زندگی !!!! .....

 

در اینجا وصیت میکنیم:اگر روزگاری دچار مرگ مغزی شدیم و نصفه نیمه جان به جان آفرین تسلیم کردیم اعضای بدن ما را اهدا کنید.

 

چند شب پیشا رفتیم ماهان (کرمانی ها ماهان رو میشناسن) تو یه ماشین 7 نفر.....نمیدونم چرا توقع بی جا از ماشین بدبخت داشتیم.....خوشحالم بودیم ....کلی ذوق مرگ...نه اینکه خیلی جا بود تو ماشین میرقصیدیم

میخواستیم رو سرمونم بچرخیم که خب اهنگ مناسب پیدا نکردیم !!!!

 تازه 200 تا هم میرفتیم ......کلی حرکات آرتیستی هم در می آوردیم.....اگرم احیانا چپ میکردیم از ضربه نمیمردیم هااا...علت مرگمون خفگی بود.....

 

یک نفرمون هم که بی جنبه بود......مشروب خورده بود....چقدر بگم نخور....افتاده بود تو سرش

در کل بگم خیلی قاطی بود......

خدا نصیبتون نکنه.....والا....

 

چند روز پیش عصبانی شدم لگد زدم توی در در بسته شد.....باز نمیشد....با کلی التماس بازش کردیم شکست !!!!!کنده شد ....الان فقط به یه تار مو وصله.....(بگم من تنها نبودم...)

 

دیگه چی بگم....نمیام آپ کنم چون اتفاق خاصی نیفتاده....زندگی خیلی عادی در جریانه.....همین

 

چقدر بده جلو یه پسر نشسته باشی...بعد یه حرف که جدیدا افتاده سر زبونت رو بگی.....بعد زمینم قبولت نکنه که آب شی بری توش.....فقط سرتو بندازی پائین.....اونم بگه نگینننننننننننننننن

منم بگم دلم خواست....از دهنم پرید.....

1 ماه دیگه خواستگارییییییییییییییییییییییییییییییی........اونم کی بهترین دوستم.......خودمو دعوت کردم....میخوام برم بالا بالا هم بشینم....سر مهریه هم بحث میکنم....میتونم ....میخوام...

جرات نمیکنم برم بیرون...خوبه من هیچوقت جایی پیاده نیستم....وگرنه تا حالا 10 بار گرفته بودنم....منم که عمرا روسریمو بیارم تو پیشونیم....


 

همین دیگه.....بذارین یه خرده وقتم آزادتر بشه هر روز میام اینو اپ میکنم....

توی وبلاگ همتونم میام......قول میدم...مرجان....شهرام....ژیگولو....گیلاسی....نیاز....و......همه

 

شب بخیر

هشتم

خیلی نگین خری...............نگین هرچی بهت بگم کمه.....نگین خیلی.......................اه...تا من باشم save کنم....دفعه دومیه یه عالمه مینویسم یه دفعه همه پاک میشن....به خدا دلم اشکم داره در میاد

اصلا چی گفتم....الان چی باید بگم.....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

الان کلا شکل علامت تعجب و علامت سوالم................

بی خیال....آخه من چطور بی خیال شم...........این همه نوشتمممممممممممممممممممممممممممممممممممم

ازت متنفرم....با خودمم..........

بابا اومدم داشتم ور میزدم یه دفعه همه چی رید...الانم زود دوباره میگم....میخوام برم جایی کار دارم.......

اومدم ....داشتم مینالیدم که ۳ روزه میخوام آپ کنم نشده.....یه سری هم اومدم کلی حرف زدم بعد برای اینکه به خودم یه حال اساس بدم back رو زدم....همه رفتن........!!!!!!!!!!!!!

درباره وبلاگ.....وبلاگ اصلی من (دختر آریایی)که دیدین نامردا فیلترش کردن.......هرچی صبر کردم درست بشه نشد دیگه...منم یکی دیگه ساختم ...عنوانش همونه.....فقط آدرسش یه خرده عوض شده....دوستایی که میخوان برن به این آدرس برن:

http://ariai.blogsky.com

اونجا در خدمتتون هستیم......آلبالو اونجا دیگه فلتر نیست هاااااااااااااااااا.....

چند وقت پیشا یه کتاب طالع بینی خوندم.....(به این چیزا اعتقادی ندارم ولی برای وقت گذرونی خوبه).....گفتم اینجا هم بذارم.....بعد اونایی که فکر میکنن منو میشناسن...ببینن چقدر درسته...خبرشو به من بدین...

همیشه فوق العاده به نظر میرسد چون زیرا پر از جذابیت است (به من چه خودش اینجوری شروع کرده بود )و کاملا میداند چه بپوشد و چگونه ظاهر خود را فریبنده نشان دهد.....

عاشق مکان های عمومی است.تالار های کنسرت؛تمشاخانه ها؛میتینگها؛مسابقات ورزشی و سینماها جاهایی است که او را جلب میکند.

خود او اغلب ورزشکار است و در این زمینه به موفقیت هایی میرسد.

شوخ و سرگرم کننده است؛غیبت میکند ؛همدردی میکند و همیشه مورد توجه مردم است.

بالاتر از همه اینها برای فعالیت های سیاسی ساخته شده است ....(نههههه فیلترم میکنن !!!)

او خونگرم...هیجانی و ناآرام است.به خاطر این مشخصه همیشه از قدرت خود در صحبت کردن استفاده میکند.

کسانی که یکبار از خشم او صدمه دیده اند دیگر هرگز نخواند توانست نسبت به او با مسامحه رفتار کنند و برای همیشه وحشتی از او در دل خواهند داشت ...

اگر فرصتی پیش بیاید با کمال شجاعت در گرفتاری های دیگران مداخله میکند.

همیشه راه خودش را میرود و نصیحت کسی را قبول نمیکند...خیلی زود اغوش خانواده را ترک میکند تا زندگی شخصی خودش را بسازد و این برای او خیلی هم خوب است.....خود او نیز با خوشحالی این کار را خواهد کرد زیرا خانه برای او جای چندان مهمی نیست مگر آنکه خود او آن را ساخته باشد

او ماهرانه کار میکند....اقتصاددان خوبی است و در مسائل مالی به موفقیت میرسد....

از آنجا که خلق و خوی او زود تغییر میکند ناگهان توجهش را نسبت به مسائل مورد علاقه اش از دست میدهد.

او با افراد متولد سال بز زندگی خوبی خواهد اشت........آنها دست یکدیگر را خواهند گرفت (برم دنبال یه بز بگردم !!!!)

همین....خیلی خلاصش کردم....

حالا چقدرش درست بود؟

باز میام بقیه حرفامو بگم....

 

فعلا....

ششم

سلام...

نمیدونم از چی بگم....حال ندارم....حوصلم سر رفته....مچ پام هم که شکسته بود...حالا درد گرفته....کلا داغونم...

دلم یه جورایی برای میثم میسوزه....تنها شده....محمد جواد که رفت...اون خیلی تنها شده....مجتبی هم که درگیره کاراشه...فکر میکنم از من توقع داشت که منم اینکارو کردم

به نظر شما من چیکار کنم؟.....یه بنده خدا از مکه اومده بود .....نرفتم....به دو دلیل : ۱.حال نداشتم (منظور همون حوصله) ..۲.کار داشتم خب....!!!!!!!!!

یه سری عکس دادن به من که از توشون انتخاب کنم...انگار من نوکرشونم .....دلم براش میسوزه..نمیتونم انجام ندم...گناه داره...من امروز چه دلسوز شدم هااااا .....

اصابم خرده....میخوام توی اون وبلاگ یه میگه دیگه بذارم....ولی اصلا تمرکز ندارم.....

میخوام برم یه چیزی بخورم گشنمه....بعدم میخوام بخوابم....

شکم گشنه جیزی سرش نمیشه....وگرنه میموندم هااااا  ....

فعلا...