واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

دوازدهم

سلام....

این چند روز نه سوتی دادم نه خراب کاری کردم خیال همگی تخت....اصن نمیخوام سوتی بدم

اما نه....امشب داشتم با تلفن حرف میزدم بد کم آوردم....آخ چقدر بده آدم همه چی بلد باشه تو این یه مورد کم بیاره.....خدا نصیب نکنه....!!!

بابا من چهارشنبه شب رفتم بیرون.....با علی (پسر عمم) صحبت کردم تو خیابون دیدمش....مهدی (دوست پسر عمم) همراش بود...ماشینارو جلو بستنی فروشی پارک کردیم...تا پیاده شدیم بعد از حال و احوال معمولی....مهدی(با بغض) گفت برا من بستنی بخر....منم دیدم بچه داره گریه میشه....رفتم براش بستنی خریدم...علی دعواش میکنه میگه چقدر بستنی میخوری باز میخوری؟!.....خب ما گفتیم حتما عقده پنهانی نسبت به بستنی داره رفتم براش خریدم....حالا میگن آدم بی جنبه باشه حکایت کار مهدی شده....

منو کشت.....به من میگه تو التماس منو کردی و خودتو تو خاکا مالیدی من بستنی بخورم منم خوردم.....به نهایت بی جنبگی پی بردین....این رو هم مهدی برام نظر گذاشته :

اول از همه به مهدیه بگو که رضا قصد ازدواج نداره .
کاش التماس میکردی . هر کی باور نداره بره از علی و مامان نگین بپرسه . باور کنید خودشو انداخته بود تو خاکها . من که اون روز همراه علی ۲-۳ تا بستنی خورده بودم . حالا هم داری التماس میکنی که باز برام بستنی بخری . نه شرمنده ام دیگه جا ندارم . میدونم که هر روز بستنی میخری میگیری به دستت که من بیام بخورم . ولی من بستنی نمی خورم . حالا که خیلی اصرار داری حاضرم یه پرس چلو کباب بخورم . از بسکه اصرار داری.. ه ه ه ه ه ه ه ه ه

بابا مهدی اصلا کی به رضا زن میده که مهدیه بخواد زنش بشه....

همه برن از علی (ALADDIN) بپرسن...والا....اون که خبر داره...و دیده...عمرا من التماس تورو بکنم آق مهدی...تو داشتی گریه میشدی من برات بستنی بخرم.....چیکارت کنم خب.....نسبت به بستنی حساسیت داری....اگه برات نخرن گریه میشی....اینم از بچگی توی تو مونده...یه کلمه «عمرا».....خودت داری التماس میکنی من برات چلو کباب بخرم....گناه داری دیگه چه کنیم....حتما برات میخرم...آره....

این از مهدی....

البته ناگفته نماند....این آق مهدی خیلی پسر با حالیه....هرکی میخواد وبلاگشو ببینه بره توی وبلاگ : این نیز بگذرد...

امشب هم خوب بود....

رفته بودم بیرون....دسته جمعی بودیم همه....من٬مامان٬خاله(مهدیه)٬شیرین٬علی٬مهدی....

گفتیم بریم اول جاده هفت باغ تیر اندازی....رفتیم....من که همه رو زدم...آره جون عمم....نه بابا هیچی نزدم....خب تازه داشتم کار میکردم زیاد کار نکردم....تمرین میکنم روی همه رو کم میکنم....پس چی....

بعد از اونم رفتیم نشستیم دور هم...باز این مهدی با من کل کلش گرفت....نمیدونم این بچه چرا اینقدر اذیت میکنه....کرم از خود درخته من آروم نشستم سر جام اون شروع میکنه...شاهد باشین...تند تند میوه میخوره و کل کل میکنه....منم هیچی بهش نمیگم میگم گناه داره بذار خوش باشه...چه کنیم آخر مرامیم دیگه....

بعد شاد و خوشحال پا شدیم اومدیم....رفتم دوربین یه جا دیدم.....که اگه خدا قسمت کرد بخرم...بعد کلی برنامه برا خودم داشتم که اومدم خونه اینکارو بکنم...برم توی نت...اما نشد...سرم الان خیلی درد میکنه....باز شروع شده....باید باهاش بسازم دیگه....باید بخوابم ولی نمیخوابم...

دارم خودمو زجر کش میکنم....خیلی خوب اینو درک میکنم..

دیگه چی ور بزنم...؟؟؟؟؟

نمیدونم چی بگم....به نفعمه برم بخوابم....

 

فعلا....

نظرات 7 + ارسال نظر
بانوی مهتاب چهارشنبه 30 خرداد 1386 ساعت 01:21 ق.ظ http://www.banooyemahtab.blogsky.com

خوش به حالت ..جای منم بخواب

سلام....
حتما...
الان خوابم...

khosro چهارشنبه 30 خرداد 1386 ساعت 01:38 ق.ظ http://Dastangooo.blogsky.com

خواب/
خواب/
زنده‌گی یعنی تا ابد خوابیدن/.

سلام...
این که دیگه زندگی نیست...مردگیه....

فعلا...

ژ یگولو جمعه 1 تیر 1386 ساعت 03:42 ق.ظ

سلامممممممممممم بانو...

خوبی نگین جون؟؟

بابا عجب ادمیه این مهدیا..خندههههه...

راستی تو بچه چرا اینجور میکنی با خودت اخه؟؟ چرا خودتو زجر کش میکنی اخه؟؟

ای بابا..این سردردت دوا درمونی چیزی نداره..یالا زود برو دکتر بینم...زودددددددد...

ایشالا که زودتر خوب بشی..خودتم زجر کش نکن تو رو خدا..گناه میکنیا...

مباظب خودت باش..فعلا نگین جان...

سلام ژیگولو جان....
مرسی خوبم....

مهدی خیلی آدم باحالیه....

نمیدونم خرم...خر شدم...نمیدونم....

نه...میخوام بمیرم..(البته فکر کنم)....حوصله دکتر ندارم...

باشه.....چشم....

باشه...

فعلا...

مهدی یکشنبه 3 تیر 1386 ساعت 12:14 ق.ظ http://www.medeloo.blogfa.com

از همون اول جواب میدم.
اول که احتیاج نیسته سوتی بدی چون قیافت سوتیه / هر کی ببینه میفهمه.
دوم میشه شما بفرمایین تو چه مورذ زیاد میارین که تو تلفن کم اوردین .
سوم . اونایی که جلوی بستنی فروشی بودن شاهدن که تو چه ادایی از خودت در اوردی تا به من بستنی بدی . منم از بسکه فردین هستم برای اینکه دلت نشکنه و از زندگی دلسرد نشی بسننی رو با اکراه ازت گرفتم .
چهارم . کی به رضا زن میده ؟ بیا تو خیابون ببین .این رضا که رذ میشه دخترا به ردیف غش میکنن. منمونش همین مهدیه خانم دیدی پشت تلفن چه جوری قرمز شده بود؟ .... طفلکی
پنجم . همه شاهد باشن که میخواد به زور به من چلو کباب بده .التماس پشت التماس دختر خجالت بکش ... پا شو از تو خاکا... زشته....
ششم . لطفا از تیر اندازیه خودتون و علی هم نگین که ماه ابروریزیه.... به مامانت هم گفتم به این بچه عقده ای ها بگو بجای اینکه پولاتون رو خرج این تیراندازی کنین . ۴۰۰-۵۰۰ تومن بدین چند تا ترقه بخرین روشن کنید هم صداش بیشتره هم کم خرجتره....اخه یک مشت شیرین مغز چه کارشون به تیراندازی... بهدش هم بهانه بیارین که هوا گرگ و میش بود و نمیشد درست نشونه گیری کرد.
اره برو بخواب از قدیم وندیم گفتن : چه خوش باشد که باشد فتنه در خواب.... ه ه ه ه ه (الان دارم میخندم)

اهان یادم رفت بگم کخ اون شب چون نمیتونستم بلغور بخورم میوه خوردم .

جوابتو خواهم داد...!!!

مهران دوشنبه 4 تیر 1386 ساعت 08:49 ق.ظ

سلام بر نگین عزیز

میگم منم هم بستنی میخوام هم چلو کباب ... میشه ؟

سلام مهران....

که بعد بیای مثه مهی بگی التماس کرد.....عمرا...
( خنده )

واییییییییییی سلامممممممممم

سلامممممممممممممممم...

مرجان سه‌شنبه 5 تیر 1386 ساعت 03:31 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

ناقلا این وبلاگم ماله تو بود و من خبر نداشتم

سلام نگینکم
میگم اصرار نکن ، من الان اصلا دلم شکولات نمیخواد ........ گفتم اصرار نکن نمیخوام .......... خب حالا که خوده داری می کشی بی زحمت ۱۰ تا بخر برام ۵ تا توئیکس ۵ تا مرسی .... به جونه تو بیشتر از این جا ندارم (نیشمولک)

میگم نگینم ! من اگه جای تو بودم ۲ تا میزدم پسه کله این مهدی تا نفهمه بستنی رو با کدوم شین می نویسن . خندهههههههه

شاد باشی

بله....کجای کاری...مگه نمیدونستی؟

سلام عزیزم....
بیا....حالا یکی بیاد با این مرجان گلم کنار بیاد.........
عمرا....
من برای هیچکس هیچی نمیخرم...
حالا نه...تورو خدا بیا ۱۵ تا بخور...!!!!
( خنده )

جونم...
نه گناه داره....بچه گریه میشه...
مهدی خیلی پسر خوبیه....

(خنده)

فعلا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد