واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

۲۲

سلام عرض میشود به وسعت خودم

خیلی وقته نیومدم میدونم...درس...کلاس...خواب...خوراک...همین...وقت واسه وب نوشتن نمیکنم کهههههههه....اما تا دلتون بخواد وقت واسه عروسی داشتم...الان دیگه ندارماااااا

جای همه خالی....اگه خدا بخواد آخرین عروسی رو هم رفتیم و تموم شد

پنجشنبه که گفتم میرم تا دوشنبه؟یادتونه؟نیست دیگه

دوشنبه با یه گروه از فامیلا...اون باحالاش هااا...با دختر عمه مامان و دختراش...

رفتیم به طرف تهران

تو راه اتفاقی نیفتاد...جمعه عروسی بود....طبق تعریف دوستان موهام خیلی خوشمل شده بود..چون رفتم سر موهامو قرمز کردم...

عروسیشون توی باغ آنا بود...رفتیم اونجا....عقد رو بستن...بعد از اونم ساعت ۱۰:۳۰ خانمه گفت خانما آقایون منتظرتونن یعنی محترمانه گفت برین گم شین

ما یه اکیپ بودیم واسه همین ماشین کم بود...با تاکسی بودیم....ساعت ۱۰:۳۰ اومده بود دنبالم...

عروسیش هیچ باحالی نداشت فقط موقعی که عروس و داماد داشتن میرفتن تو راه خیلی جالب بود که عرض میکنم خدمتتون  :

راننده تاکسی ما با یه تاکسی دیگه خیلی بامزه بودن....مرده صدای ضبطو تا آخر بلند کرد...خودشم میرقصید....دست میزد...کلی تو تاکسی زدیم و رقصیدیم

بعدشم گفت خانما میخواین بپیچم جلو ماشینه عروس برقصیم...ما و همکارامون همه رقاصیم

شب خسته اومدیم تازه فیلم بازی دختر عمو مامانم گل کرده بود کشت مارو تا گذاشت بخوابیم

شنبه صبح هم به خرید گذشت...دو تا مانتو و یه شال و یه روسری خومل خریدمممممممم .. شب باز اومدیم بیرون رفتیم سوپر استار..۳ تا ساندویچ گرفتم ۱۳۵۰۰ پول دادم  رو هم شد ۲۷ تومن ..اصن گرون نبود...زبونتو گاز بگیر کجاش گرون بود...

حالا از اونجا وامدیم گفتیم بریم پیاده روی...یه خرده رفتیم..دیدیم نمیشه تاکسی بهتره  رفتیم کنار خیابون واستادیم....همه جور ماشینی برامون بوق زد به جز تاکسی  دیگه آخر بار میخواستیم با همین خیرین بریم که ماشین رسید....مجبورم بودیم با دوتا ماشین بریم جون ۷ نفر بودیم...۳ نفر اول با یه پیکان جوانان رفتن ..ما ۴ تا با یه پراید جوانان رفتیم...والا

تا نشستیم مرده صدا ضبطو زیاد کرد...اونم چی..جواد یساریییی ..کلی لذت بریم تا رسیدیم..چند تا کوچه رو میباست یاده بریم تا برسیم خونه...تو کوچه داشتیم مرفتیم یه پسره از تو فرعی اومد بیرون...یه دفعه سخر عاروق(عاروغ-آروغ-آروق)همون باده گلو زد...

بعد به پسره گفت ببخشید آقا من ترش کردم شما شربت آلمینیوم ام جی دارین؟پسره حتما با خودش گفته اینا از کجا فرار کردن...چون سریع در رفت

یکشنبه هم برگشیتم...برگشتنی با قطار بودیم..تو راهرو با سوده و مرجان بودم...یه مرده پیرم بودااااا از جلومون رد شد رفت دستشویی...بعد اومدم جلو بوفه واستاد یه دفعه شلوارشو کشید پائین که پیراهنشو درست کنه.......ما فقط تونستیم بریم تو کوپه بخندیم

همین...این بود ماجرای سفر ما.....


پ.ن :داماد قیافش شبیه مونگلا بود....ولی مدرک فوق دکترا مخابرات داشت...عروسم دکترا برق اونم تو کانادا هر دوتا درس میخوندن

پ.ن:موشی تبریک میگم

پ.ن:موشی جان اول جشن عروسی تو بود بعد من...بیخودی بساط عروسی منو راه نندازین

 پ.ن:عنوان وبلاگ به پیشنهاد یه دوست شد واژه ای به نام شکلات !! لطفا همگی لینک رو عوض کنین

فعلا...

نظرات 11 + ارسال نظر
مجتبی جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 02:21 ق.ظ http://my-memento.blogsky.com

سلام.
یه عروسیه در پیش دارم(خنده با دندونای پیدا)
موفق باشی گلم.

سلام
تبریک میگم
مرسی

کفشدوزک بدون کفش جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 03:10 ق.ظ http://www.eham.blogfa.com





سلیم

آخه من نمیدونم واژه ای به نام پاکن چه ربطی به شکلات داره؟؟

هومممممممم؟؟ نیش



آها...هر دو شون کاف دارن --- خونسرد--

مثه این میمونه من اسم وبلاگو بذارم غاز در پیاده رو ==غشششششششششششششششش==





ایشالله همیشه به عروسییییییییییییییی --- لبخند کوزتی--




ساعت ۳.۱۵ نیمه شب






بسیار خسته........ و به روز ---- خمیازه--- نیش---







دوستتتتتتت دارممممممممممممممممممممممممم




بوووووسسسس

سلام
خوب عوض شد دیگه
شد واژه ای به نام شکلات

آفرین به تو با این ذهنت...(خنده)

آره...خیلی خوبه....غاز در پیاده رو (خندهههههههههه)

مرسی....و ۱۰۰ ٪ لبخند ژکوند

بگیر بخواب....خجالت بکش...اههههههههه

منم همینطور گلم

هوارتا بوسسسسسسسسسس

مرجان جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 01:44 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام نگین جونی

اون شلواره پیرمرده خیلی خنده دار بودا ! نیشمولک

دختر باز تو رفتی عروسی ؟ چه خبره همه فامیلت دارن عروسی می نٌمایند که ! غشمولک

نگینی کاش عوضه من رفته بودی رستورانه سعدآباد (توی مجموعه کاخهای سعدآباد) من غذای اونجا رو خیلی دوست دارم .آخخخخخخخخخ هوس کردم دوباره (به جانه خودم انقده از شیکموها بدم میاد که نگو!) :دی

قربونت
بوس

سلام عزیزم

نبودی اونجا که ببینی (خنده)

نه دیگه تموم شد..به خدا خودمم حالم به هم خورد

دفعه دیگه....صبر کن.....
تو مگه تهران نیستی؟

هوارتا بوس

آقا موشه جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 07:25 ب.ظ http://mushmushak.blogsky.com

سلام عزیزم خوب همونطور که تو اون یکی وبتم گفتم اینجا هم تشریح میکنم
مبارررررررررررررررررررررررررررررک باشه عروسیت به خدا تا شنیدم عروس شدی کلی خوشحال شدم ممنون که از دهنت پرید به من اولی گفتی میدونم نباید به بچها میگفتم ولی خوب این حق مسلم اوناست نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هم اونجا هم اینجا میگم...
بیشین بینیم بابا
تو وبلاگ مرجانم گفتم
من ۱۰۰ تا مثل تورو نشوندم سره جاش...
گربه اینو بخور راحتمون کن...
(خنده)
منم نامزدی تورو و قبول شدنه فوق دکتراتو تبریک میگم عزیزمممممم

آقا موشه جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 07:32 ب.ظ http://mushmushak.blogsky.com

نگیییین جون به افتخار عروسیت آپ کردم

قابل توجه برو بچ عروسی نیلو تو وبه من بیاییییییین

(چشم غره)

شاذه جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 07:54 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

سلام نگین جونی
این موشی چی میگه؟ راسته یا دروغ؟ بابا راستشو به ما هم بگین. تکلیفمونو بدونیم. تبریک بگیم یا نه؟:))

سلام عزیزززززززززززم
دروغ میگه بابا
ساده ای توام هاااا
این تمام وجودش چاخانه (خنده)
من عروس نشدم..اینم راتش
نه به موشی تبریک بگو که فوق قبول شده و نامزدم کرده

مهدی جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.medeloo.blogfa.com

نگین تو این خاطرات رو که تعذیف میکنی ادم رو یاد ادمای کلاس پنجمی میندازی . البته از کلاس پنجمی ها عذر میخام که کلاسشون رو اوردم پایین

خوب من دارم واسه تو تعریف میکنی
نیست که تو ۱۱ سالت بیشتر نیست واسه همین اینجوری میگم (خنده)
(نیش)

ژ یگولو جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 11:49 ب.ظ

سلاممممممممممم سلام سلام نگین خانوم گلم...

خوبی عزیز؟؟

بابا ایوللللللل...چقد عروسی؟؟ به جای همه ماها..گیلاسی..مرجانی..من فاطمه نیلو و بنفشه و کلا همه بچه ها دااری میری عروسیا...پس بگو چرا هیشکی مارو دعوت نمیکنه عروسی..نگو این نگین زده سهمیه ماهارو هم تموم کرده و رفته عروسیا رو...خندهههه..به خوشی و سلامتی ایشالا...

با قطار غزال کرمان برگشتین؟؟ واقعا عجب قطاریه این قطار..خیلی باحاله و با کلاسه واقعا...
اره تو قطار اتفاقات جالب کلا زیاد میفته..خندههههه..یکیش همینی که خودت گفتی..:دی

دبگه اینکه تو مطمئنی ساندویج گرفته بودی؟؟ ایا؟؟ منم اصلا فک نمیکنم مث خودت که خیلی اونا گرون بودن..:دی

اون رانده تاکسیا چقده پر رو و جوات بودن خدایی...

خدا رو شکر عروس فوق دکترا نگرفته بوده..وگرنه تو قیافه مونگلی چطوری میتونستن باهم زندگی کن..:دی(چشمولک)...

واژه ای به نام شکلات؟؟ خب همون شکلات باشه دیگه..چه کاریه؟؟
باشه چشم..عوضش میکنیم...

حخوش باشی فعلا...

مث اینکه امشب کامنتا باهام سر یاری دارن..هوراااااااا...

سلام ژیگولو جون
مرسی خوبم عزیزم

خیلی عروسی...(نیش)
آره....سهمتونو هاپولی کردم (خنده)
مرسی

نیدونم....فکر کنم..شایدم نه...نیدونم
آره....این که دیگه آخرش بود...

خوب....رفتیم خوردیم دیگه...(خنده)...

نه شکلات خالی توی اینترنت زیاده...

مرسی....

آره....چقدر خوشحالی؟

آقا موشه شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 12:15 ق.ظ http://mushmushak.blogsky.com

بیا ما که بخیل نیستیم منم بکن ۱۰۱ کمیش البته اگه بتونی بنشونی چون من پاشم همش میرقصم مینم چرا تو نمیخوای واسه عروسیت برقصم دلت میاد
خوب باش تو حاشا نکن منم قول میدم زیاد نرقصم
غشششششششششششششششش

ببین آقا موشه رو دست کم نگیر یه کاریو شروع کنه تا تحش میره من میشناسمش (خنده)

جیگولووووووو خودت خالی بند شدی با اون سوتییییییی که دادییییییی (چاخانوووووو)

آره...همون تو بخیل نیستی..موشک (نیش)

اوه اوه...کی خواست تو برقصی (خنده)
همون بشینی بهتره...
آره خوبم دلم میاد....(خنده)
تو خوش باش واسه من عروسی بگیر...نیست که موشی گناه داری تو ذوقت نمیزم....من تو ذوق موش کوچولو ها نمیزنم..(خنده)

آره باشه....تو فکر کن الان من ترسیدم...(خنده)
من تا تهش رو ۱۰ بار رفتم و برگشتم...موشی

یوسف شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 01:50 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

نگین جون بازم تبریک برای عروسیت!!:))))))))))))
راستی تو عروسیت هم سر موهاتو قرمز کن!! :))
اصن تورو برای موشی می گیرم!! :))))))))))))))))

خواهش میشه....زحمت کشیدی...انشاالله شما....(عصبانی)
میکشمت یوسف....عروسی در کار نیست
چرا اینقدر صابون به دلتون میزنین زیادی کف میکنین هااااا
اوهههههههههههههههه (هوققققققق)
منو واسه این میگیری (هوق)
میخوام نگیری....

اقلیما یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 03:51 ق.ظ

سلامممم
اینجا که تو عروسی نکردی؟!!
عجب این موشی شایعه پراکنه!!!! والا خواهر!!
عزیزم بهت خوش بگذره.ایشالله بازم بری عروسی.خای منم برو.

خوب دیگه.
کاری باری
فعلا بای تا های

سلام
نه این موشی بیکاره
خودش فوق دکترا گرفته و نامزدم کرده ولی میخواد کسی نفهمه
واسه همین بساط الکیه عروسی منو راه انداخته که ذهن شماهارو منحرف کنه

مرسی گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد