۲۵

سلام

توجه:این پست یه خرده طولانیه...

امروز کلی به قوله داداچ رضا کیفول شدیم

بعد از چندین سال و اندی یه دفترو پیدا کردم که خیلی برامون عزیز بود...و توش کلی چیز نوشته بودیم...حالا حدس بزنین ماله کی بود این دفتر؟

ماله ساله سوم راهنماییییییییییییییییییی

حالا حدس بزنین بعد از این همه سال وقتی اون نوشته هارو با اون دست خطای زیبامون  میدیم چه حالی میشدم !!! ..کلی دلم گرفت...یاده اون موقع ها افتادم..

چه کارا که نکردیم...چقدر از درخت بالا نرفتیم...چقدر تو سر و کله هم نزدیم...یادش بخیر...

از همون موقع ها با نگار دوست شدم تا الان که هنوز دوستیم

سال سوم راهنمایی بود که چند نفرمون خیلی با هم صمیمی شدن...من٬نگار٬سحر٬آیلار

یه گروه بودیم واسه خودمون

ساله سوم که آخرین سال بود هممون با هم بودیم...و اوجه صمیمیتمون یه دفتر بینه خودمون داشتیم به اسمه :خفن های بی کار و با نماده : kh bi ka

سره کلاس تو این دفتر مینوشتیم....از اینکه چیکار میکنیم..سوتی بچه ها...کارای اونا...معلما..و خلاصه همه چی

این دفتر دسته من بود...یعنی من مسئوله نگهداریش بودم چند وقت بود اصلا کاریش نداشتم تا اینکه امروز خوندمش

یه تیکه هایشو مینویسم شاید براتون جالب نباشه ولی تک تکه جمله هاش برای من ارزش داره

۱. امروز ۶/۸ ساعت ۸:۲۱ دقیقه است و ما در حاله حاضر در حیاطه مدرسه هستیم

دوره هم نشستیم و به بچه ها میخندیم......آنا و شیوا سره توپ آوردن از توی جوی آب تعارف میکنن...نگار حسه گسترش گرفتتش مهسا میگه نگار یه دفعه خودتو گسترش ندی *

(نویسنده مهسا)

۲.امروز ۷/۸ ساعت ۹:۴۹ است...الان همه بچه ها دارن سره امتحان دادن چونه میزنن  آخر رای تسبیت (تسبیت !!!! سواد اون موقع بود خب ) شد. الهه مهسا و نگین هم دارن سره کتبی یا شفاهی دادن بحث میکنن....سحر هم سردلش باز شده خدا نصیبه گرگه بیابون نکنه مخه آدمو میخوره...رو اعصابت راه میره

(نویسندگان نگار و آیلار)

۳.امروز پنجشنبه ساعت ۹:۰۲ است..خانم با نگار سر دختران فراری بحث میکند.نگار هم عصبانی شد و گفت من انشامو درباره دختران فراری مینویسم والسلام نامه تمام  خانم هم ول نکرد و برای نگار از tv و کتاب و اینجور چیزا حرف زد که حرفهاش بی ربط هم نبود.  ... همه گوش فرا داده اند در حال حاضر به جز من که دارم مینویسم  ... خانم حرف اولش درباره مخالفت با نگارو رد میکنه...داره اعصابمو ناجور خرد میکنه ..خانم خواهش میکند که آدم باشیم ...نگین داره افه بچه خرخون ها رو میاد

(نویسنده آیلار)

۴. الان ساعت ۱۲:۱۴ زنگ انشا است.. و خانم داره مزه میریزه  ... مژگان شده that right

خانم داره افه رتبه دخترش رو میاد...نگین هم داره یواشکی دور از چشم های وحشتناکه خانم کتاب میخونه..به نظرم کتابش خیلی جالبه

(نویسنده آیلار)

۵. امروز ۲۷/۸ ساعت ۱:۲۵ است...معلم زبانمون اومد...نگین از این ته داره خانم رو صدا میکنه اما کو گوشه شنوا !!! فعلا که خیلی کم آورده ..!!  .... نگار هم که الان سوتی داد اومد بگه یک روز در میان گفت یک روز بـــــــــــــــــــــه در میان ....

(نویسندگان نگار و مهسا)

۶.امروز ۱۶/۱ ساعت ۹:۵۱...خیلی وقته که خاطرات کلاسمون رو ننوشتیم چون دفترمون گم شده بود و آخرشم فهمیدیم دسته آیلار اردکه بوده ..خانم الان گفت تمامیت یعنی کمالیت  ... معتاب هم فعلا به گفته بچه ها از قبرس اومده و تو عالمه قبرسه

(نویسنده نگین)

۷.الان ساعت ۱۲:۱۱ است و نگار با خودش درگیره  ..چند لحظه پیش خانم نگین رو صدا زد و گفت بشین جلو٬همه کارهارو منو آیلار میکنیم بدبختیاش واسه نگینه ..به قوله قدیمی ها فحش ها را باد میبرد کتک هارو خر = نگین میخورد  ... الان خانم باز الکی گیر داد به نگین و گفت نگین معلوم میشه امروز یه خرده ناراحتی  ...این نگین آدم نمیشه با اینکه خانم جابجاش کرده بازم داره با شبنم حرف میزنه

(نویسنده سحر)

۸.سلام علیکم...امروز ۱۸/۱ زنگه دینی و ماهم نشستیم..بنده هم که نگارم

الان با خانم چاقاله بادوم دینی داریم ..سحر هم مثل اینکه کشتیهاش غرق شده معلوم نیست چه مرگشه !!!!

(نویسنده نگار)

۹.امروز ۲۴/۲ است...الان نگار داره سحر رو میزنه...نیگن هم چون جونش رو خیلی دوست داره وارد زد و خورد نمیشه.....امروز روزه آخر مدرسه است و وقت وداع با مدرسه...نگار الان مثه توپه بسکتبال اومد نشست کناره من و داره کیک میخوره ..(این نگاره نه من)

(نویسنده نگین)

آخر این دفتر هم نوشتیم...تقدیم به همه خفن هایی که در عرصه بیکاری قدم برداشتند و....

بقیشو به علت ف ی ل ت ر نمینویسم

پ.ن:ببخشید طولانی شد ولی خب نوشتم که برام بمونه...

 

فعلا...