واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

سه

سلام

خوبین؟من که خوبم ...زندگی هم که کلا به کامه....با این خدای خوب....جدی میگما....وقتی فکر میکنم میبینم خدا خیلی کارا برام کرده ولی من فقط نماز رو خوندم...!!نمیدونم چیکار میتونم بکنم...

یه عقاید خرکی دارم...بیرون میرم...مانتو هرچی دلم بخواد میپوشم...مانتو بلندم هم رو زانومه...اما خب خیلی کوتاهم نمیپوشم....!!!آرایشم هم خط چشم و رژ...همین....!!!خط لب بدم میاد...رژ گونه هم بدم میاد........روسری هم زیاد نمیپوشم...معمولا شال دارم..که خب این یه چیز عادیه تو خیابون از سرم میفته...!!! ...شلوار هم زیاد کوتاه نیست...رو مچه...این تیپ بیرونمه....بده؟؟به نظر خودم اصلا هم بد نیست...به حاش همیشه نمازم سر جاشه...اول وقت

امروزم گذشت...خوب و بدش....اما خوب بود...خونه بودم از صبح....روز جمعه هم که کلا دیوانه کننده ست(سلام ژیگولو..!!)...یه خرده درس بود...خوندم....تا شب....بابا که رفت استخر...مامان رفت بابارو برسونه...

منم اینجوری  ؛  ؛ .....و الا آخر....تا چی زنگ زد.....؟؟ ...آها....گوشی زنگ زد...

من:بله؟

مجتبی:سلام؛......(از گفتن جملات بد معذوریم...)

من:سلام خیکی...

مجتبی:خوبی؟

من:مرسی تو چطوری؟

مجتبی:ممنون....کجایی؟

من:خونه؛تو کجایی؟

مجتبی:خونه؟بیرون نمیای .......(بازم تکرار اول )

من:نمیدونم؛کسی خونه نیست...

مجتبی:زنگ زدم به مامانت گفته زنگ بزن نگین ببین میاد من برم دنبالش

من:باشه میام؛بهت خبر میدم

مجتبی:باشه...خداحافظ

من:خداحافظ

...........خالاصه آقا ما رفتیم بیرون ....مجتبی ماشین رو گذاشته و اومده با ما...همین جور میچرخیدیم...منم که عشق بلوتوث.......مشغول بودم...حالا این وسط...زنگیدم به خاله میگم با دوستت بیاین پیش ما...خانم ناراحت شده..میگه شما اگه میخواستین من باشم بهم میگفتین....اون موقع قیافه مامان اینجوری بود ...میگه من به تو زنگ زدم...میگه خب من اگه میخواستم بیام میگفتم..من اینجوری بودم فقط ........اه بدم میاد از این کارا....میکی نیست بگه...بابا تو که غریبه نیستی بخوایم تعارف کنیم... ...احضار شدم...صبر کنین...

خب اومدم ....کجا بودیم...آها...خاله هم فعلا توی قهر تشریف داره...منم که میشناسین معمولا قهرا رو پاس میدم به.........(به دلیل رعایت نکردن اذب از گفتن این کلمه معذوریم )...مجتبی گفت...میثم زنگ بهمون نزده...حتما سرگرمه...گفتن امتحانش ضرر نداره...زنگ زدم میگم کجایی میگه بیرونم تو کجایی میگم دارم میرم خونه(بر دروغ گو لعنت )...آقا اگه الان تنها بود میگفت بیان بریم بیرون...منم که عمراااااااااااااااااااا....باز همین جور من مشغول بلوتوث شدم...دیدم اونا رفتن جلو استخر...که بابا رو سوار کنن...بابا هم که ورزشکار ....من و مجتبی عقب کلی سر به سر بابا گذاشتیم و یواشکی خندیدیم...آی من حال میکنم از کارای یواشکی!!!...یه حالی میده...

بعدم که پیش به سو خونه...چون من خوابم میومدم...الانم خوابم...فکر نکنین بیدارم هاااا...!!!!

همین....تو خونه هم یه تلفن....بعدم که الان باشه پای لپ تاپ....و بعد رختخواب....

 

فعلا...

دو

سلام...

من دخمل گلی ام....همیشه سلام میکنم

شناختین منو؟

حق دارین خب....هنوز کسی تو وبلاگ نیومده...این وبلاگ کاملا اتفاقی ساخته شد....قالبش هم برای این گربه است چون من گربه کوچیک خیلی دوست دارم...

وقتی هم این گربه رو میبینه غش و ضعف میکنم !

نصف دوستامو لینک کردم....شهرام...علی....ژیگولو...گیلاس جون....آلبالو....هنوز یه تعدادی موندن که میرم اونارو هم لینک میکنم...

نمیخواستم این وبلاگ رو راه بندازم...همین جوریش نظرای وبلاگ اصلیمو دیر تائید میکنم دیگه همینم مونده بود یه وبلاگ دیگه هم میزدم... ( خب تو خیلی بی ادبی که معنی بدشو میبینی !!)..اما خب یه تصمیم گرفتم...

میخوام روزانه هامو توی این بنویسم....با یه مقدار خلاصه....همشو عمرا براتون بگم!!

اما خب....برای تنوع خوبه.....لینک دختر آریایی....وبلاگ اصلیمه....

پاک کن هم نیستم...همون نگین ام....

ولی خب....عنوان این وبلاگ واژه ای به نام پاک کن هستش...برای همین اسمم پاک کن شد....بهم میاد البته..تاکید میکنم!

خب....بازم میگم من اینجا خوده خودمم.....خوده واقعیم....هرکی خوشش اومد که اومد هرکی هم خوشش نیومد که خب نیومده !!

بازم میگم...این وبلاگ فعلا فقط برای روزمرگی هامه....اتفاقایی که برام میفته....یه جورایی بعضی وقتا زندگیم خیلی هیجانی میشه ....یه وقتایی هم تکرار و تکرار....خب رسمشه دیگه....اما خب دارم یاد میگیرم چطور زندگی رو بسازم

فعلا هم پام درد میکنه... ....اونایی که توی اون وبلاگ خوندن در جریان هستن که چه بلایی سر خودم آوردم...(مراجعه شود به دختر آریایی)

نمیدونم از چی شروع کنم!!!!!از چند روز پیش بگم....؟؟آیا؟

خب چند روز پیش که به میثم گفتم بره یه کار برام انجام بده....ساعت ۱۱ شب اون کار انجام شد...

تازه عجله داشتم!!عجله نداشتم که دیگه ۳ نصفه شب بود....میگم چرا دیر میگه با وهاب و زنش رفته بودیم مشروب میخوردیم   میگم خب به سلامتی...راستش یه جورایی از کاراش حرصم میگیره...دائم مشروب و سیگار...

من نمیگم بده....(سیگارش بده  )...اما خوب هر چیزی یه حدی داره....متاسفانه حد رو رعایت نمیکنه...بارها بهش گفتم میثم تو ۲۵ سالت بیشتر نیست....خودتو داغون نکن...میگه با بابا لج میکنم...دیوانگی...فقط دیوانگی...!!!!حالا هنوز باهاش حرف میزنم

قبل از میثم مجتبی اومده خونمون....کلی تو سر و کلش زدم...(خب نزنم آسمون میچسبه به زمین )اونم با این پام !!

دیروز هم زنگ زدم میگم میثم جان ممنون از کاری که انجام دادی...میگه باشه !!  بعدشم که خب کرای تکراریه !!!همونایی همیشه انجام میدم....شب هم مهمون داشتم...جدیدا از مهمون متنفر شدم...نمیدونم چرا  با هر ضرب و زوری بود تحملشون کردم....البته مهمون دارم تا مهمون ... !! روز بعدم بیرون چند تا کار و ظهر به حد مرگ خوردن !!!اومدم این وبلاگ رو ساختم....عصری رفتم پیش دوستم که عمل کرده بود....دلم براش یه ذره شده بود...از اونور رفتم بیرون با مجتبی و دوستا...کلی خندیدیم...و رانندگیدیگه تا آخرش معلومه چه هیجانی بود !!!و کلی رقص و پایکوبی....امشب هم حدود ۱ ساعت پیش محمد جواد و خانمش رو دیدم...کلی ذوق مرگ بودن ( کبوتر عاشقن دیگه )...نمیدونم چرا تا یکی میوره زمین من میمیرم از خنده...نسیت به خودمم جدیدا اینجوری شدم به کله رفتم تو جوب...خب البته من برای زمین خوردن به دور و برم دقت میکنم کسی نبود منم گفتم بخورم زمین بخندم  ( چیه آدم باید تو زندگیش شاد باشه ؛ خب ...)!!!

من خوابم میاد....فردا روزیه هاااا...خدا رحم کنه...!!...جدیدا دارم به مرغ ها میپیوندم

فعلا...

یک

سلام...

تازه کارمو تو بلاگ اسکای شروع نکردم...

خیلی باهاش کار کردم...

ولی این وبلاگ یه وبلاگه دیگه است...

کاملا هم اتفاقی ساخته شد...

سر یه کل کل....

میام....

الان خوابم میاد....

فعلا...