واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

۳۱

سلاااااااااااااااام

کلی ذوق مرگ روحی میباشم...الان یکی قیافه منو ببینه میگه این از کدوم قبری پا شده اومده ولی از روح من که خبر ندارین

روحم کلی خوشحاله واسه خودش ولی جسمم خسته است...درس...!!!

این آخره هفته تمام ریخت به هم...

از اول هفته تا اخر هفته مشغول کارام بودم بعد آخر هفته قرار بود برم سوارکاری نرفتم !!

مثلا قرار گذاشته بودم که ولش نکنم در هفته یه روز رو برم حتما..حالا ناراحت نشین به جاش امشب رفتم   امروزم که جمعه خیلی شلوغ بود در عجب اینم که چطور کرمانیا به ذوق اومدن میان سوارکاری ولی نمیدونم چرا خانم استقبال نمیکنه

دلم خیلی پرهههههههههه...آخه چرا خانم نمیاددددددددددددددد   تصور خیلی زیباییه که توی مانژ حدود ۱۰ نفر باشیم بعد ۹ نفر مرد یه نفر زن اون زنم که نگین جون بود 

حالا اصن اینو فراموش میکنیم...این که چیزی نیست...بدون زین رفتم سوار اسب شدم به این فکر نمیکنم اسب خاکیه..تمام شلوار و مانتوم خاکی شد و پُر مو اسب   حالا یکی بیاد مانتو منو بشوره

خدا این پسر مسرای مهلبون رو از ما نگیره   میخواستم سوارشم اسبه خیلی اذیت میکرد نمیذاشت بپرم پسره اومده میگه خانم من کمکتون میدممممم  منم چاره دیگه نداشتم پامو دولا کردم زیر پامو گرفته منو میفرسته بالا  

ولی یه چیز رو کاملا حس کردم..روحیم خیلی بهتر شده بیشتر میخندم (نیست که قبلا نمیخندیدم از اون لحاظ گفتم  )..وقتی میبینم با یه موجوده زنده ام اونم یه حیوون نجیب خیلی لذت میبرم..وقتی بوسش میکنم یا از گردن بغلش میکنم یا وقتی بین گوشاشو ناز میکنم اونم تند گوشاشو تکون میده کلی خوشحال میشم...وقتی نازش میکنم و اونم سرشو تکون میده دلم میخواد ۱ ساعت فقط اسبو بغل کنم

فکر نمیکرم اینقدر توی روحیم تاثیر داشته باشه..اگه میدونستم زودتر از اینا میرفتم و دوباره شروع میکردم   

به نظر شما فیلم میوه ممنوعه این حاج یونس (یوسف؟) عاشق دختر شایگان نمیشه؟ من که میگم میشه

میشه یکی بیاد یه تجویزی به من بکنه که من یه غلطی بکنم که خوابم ببره..باز چند شبه ساعت ۳ـ۴ میخوابممممممممم

اتفاقه دیگه ای برام نیفتاده..همش خونه بودم...تنها اتفاق امروز سوارکاری بود و باز خونه..حالا این چند وقت بگذره راحت تر میشم

امشب نسته بودم اومدم با مامان شوخی کنم دستم خورد تو میز اونم محکم   مامان جونم هم زد زیر خنده سرشو برد عقب سرش خورد به مبل !! میگن چوب خدا صدا نداره همینه

یه همسایه داشتیم که من اینو خوب میشناسم اونم که منو بهتر !! همیشه زنگ میزد مثلا احوال بپرسه... بعضی وقتا که خودم گوشی رو جواب نمیدادم مثلا خاله جواب میداد همیشه اشتباه میگرفت !!  یه چند وقتی خبری ازش نبود گفتم حتما ایران نیست به خاله میگم از یه شماره دیگه بزن ولی اصلا نفهمه که از طرف کی بوده فقط بگو فلانی گفت باشه خیالت جمع

خانم رفته زنگ زده گفته شما خاله گفته من همونیم که همیشه صداهامونو اشتباه میگرفتی   اصلا نفهمید کی بوده !!! یه پا کارآگاه گجته واسه خودش !! این خاله رو به هیچکس نمیدم دلتون بسوزه  

از دسته مهدیه (خاله)* خیلی ناراحتم کلااااا.....رفته تیم * رو تشکیل داده بعد به من میگه نمیخوای بیای ؟  یه خرده اینجوری  نگاش میکنم میگم حالا میگی به من...میگه خوب حالا بیا میگم وقت ندارم

دلمو سوزوند دلم میخواد برم ولی وقت نمیکنم باشه واسه بعد...

بابا هم از اونور میره شنا اونم دلمو از اونور میسوزونه..من که برم بمیرم..فعلا باید به همون سوارکاریمون قناعت کنیم

توضیح:

مهدیه (خاله):خالم از لحاظ سنی به من نزدیکه واسه همین با هم خیلی صمیمی ایم

تیم : خاله مربی بدمینتونه بنده هم بازیکنه بدمینتونم که قرار بود توی تیم باشم که به دلیل وقته زیادم گفتم میذارم واسه بعد که وقتم کم باشه !!

 

من برم بخوابم..با اجازه !!

۳۰

چطوره؟

خوب شده؟

قالبو میگممممممممممممم

دقیقا مثل سوسک طلایی شد خوب....

به دلیله اینکه زیادی ازش خوشم اومد قالبه اینم مثله همون کردمممم

الان کلی ذوق مرگممممممممممممممممممممم

هییییییییییییی....تف تو این شانس ...اون حشره ها که گفتم! پریدن !!!! Memory گوشیم خراب شد...منم فرمتش کردممممممممممممم

یه چند تا آهنگ جدید پیدا کردم..هر موقع بیکار میشم گوش میدم حالا اینقدر اینارو گوش میدم تا حالم ازشون به هم بخوره  ظرفیت آهنگه جدید ندارم !!!

این فیلمای ماه رمضان رو دیدین؟ ... یکی دوبار این فیلمارو دیدم

نمیدونم چرا همش توی ماه رمضان درباره روح و کما و اون دنیا و اینا میسازن !!خوب در حالته عادی این فیلمارو بسازن

امروز بعد از ۱ ماه و اندی (چندی؟) اتاقمو مرتب کردم !! الان احساسه سبکی میکنم نیست وسایلم به خودم وصله واسه همین خیلی خوشحالم !!

الان همتونو دوست میدارمممم  ... باز ICDL...خدا یا منو بکش یا اینو  کاش میشد میرفتم همه مرحله هاشو با هم میدادم تموم میشد...هی صبر کنم تا نوبته بعدیش برسه من برم امتحان بدم

نمیدونم چرا اینجوری شدم..صبر کن الان میگم چجوری !!!

همش ناراحتم این چند روز چرا آیا؟ یکی از دوستام چند وقت پیش عصبانی شد و اون کاری رو نمیباست انجام بده انجام داد...اصلا دلم ازش صاف نمیشه..من اینجوری نبودم !!!

وقتی باهاش حرف میزنم ناخودآگاه لحن حرف زدنم عوض میشه...کاملا لحنم سر و خشک میشه این خودمو از همه چی بیشتر اذیت میکنه..اما نمیتونم... چیکار کنم؟ چرا اینجوری شدم؟

چیز دیگه ای به مغزم نمیرسه بگم  نتیجه میگیریم برم بهتره

با اجازه !!!!

 

پ.ن : هنوز دلم بچه بازی میخواد

 

۲۹

چی دیدم من امشب...

هنوز یادش میفتم میخندم

مرتیکه خجالت نمیکشه...در ملع (مله٬مل)عام...

خاک به سرم..

خدا مرگش بده...بی شرفه...بی حیا ..من امشب بعد از قرنی از که از کپک زدگیمون میگذشت از دره اتاق اومدیم بیرون..توی پذیرایی نشسته بودم و با گوشی سرگرم بودم داشتم آهنگ گوش میدادم  

نگام افتاد رو دسته مبلی که روش نشسته بودم...دیدم دوتا حشره...شبیه پشه بودن اما پشه نبودن !!!  کناره همن...یه خرده نگاشون کردم گفتم بذار اینام خوش باشن...باز سرگرمه کاره خودم شدم ...باز یه خرده گذشت نگاشون کردم...دیدم به بهههههههه تو روزه روشن چیکار میکنن اینا   ..منم گوشی رو آماده کردم فیلم بگیرم که نشون شیرین بدم

حالا همون موقع بابام اومد...منم باز خودمو سرگرمه یه کار دیگه کردم که مثلا من هیچ غلطی نمیکردم ..من کاری میکردم آیا ؟ نه !!

حالا بابام هم گیر داده بود داشت مبلای اونطرفو میلیمیتری تنظیم میکرد...   بعد اومده پنجره رو میبنده...باز رفته تو آشپزخونه ظرفارو مرتب میکنه  پدرم ذوقش گل کرده بود دیگه ...بله...بالاخره بابا رفت...من گفتم اینا دیگه نیستن..دیدم نههههه

هنوز هستن ..نمیفهمم این مرتیکه تو روزه روشن حیا نمیکنه 

این از اتفاقه امشب که باعث شد من بیام وبلاگو از کپک زدن نجات بدم...

به نظره شما کی ساعت ۱۲:۲۵ شب آدامس میخوره که من خوردم واسه دندون خوبه آخره شب آدامس خوردن...اینو دکتر نگین گفته

چند شب پیش مارو اغفال کردن باز نشستیم دور هم و قلیون کشیدیم

جای همه خالی  ..دیگه اغفال شدیم...رفتم خونه دوسته خالم...

دوستای قدیمی خودمم هم اونجا بودن..اون موقع که بدمینتون بازی میکردم..توی تیم با هم بودیم..مسابقات مشهد و کرمان هم با هم بودیم...هییییی یادش بخیر  

کلی خندیدیم و رقصیدیم و کشیدیم (قلیون)

دیگه چیکار کردم؟ سوارکاری هم که سه هفته است دارم میرم...دیشب رفته بودم بعد زین اسب رو برداشتم دهنی رو گرفتم که یه خرده اسبه راه بره عرقش خشک شه

قبلش اسبه رو بوس کردم..از گردنش آویزون شدم و اینکارا...اسبه هم پرو شد

یه خرده که قدم رفت...هی سرشو اینور اونور میکرد..میزد به دسته من...اذیت میکرد...آقا بازیشون گرفته بود

دیگهههههههههههههههههه...

آهان....

مرجان دستم بهت برسه کشتمت...

هر کی فکر میکنه من از دسته مرجان عصبانی نیستم که ول کرده رفته خره !!!!!

خیلی عصبانیم....نگاه به خنده های بالا نکنین دارم منفجر میشم از عصبانیت و ناراحیت

 

۲۸

اسم وبلاگ ما از واژه ای به نام پاک کن به واژه ای به نام هویج !! تغییر یافت

اتفاقا اصلا ناراحت نیستیم

و بسیار خوشحال میباشیم به خاطر حسن سلیقه موشی

این اسمه هویج بسیار ما را شادمان میکند

و کلا یاده هویج و هویج جماعت و هرچه به آن مربوط باشد !!! میفتیم

الان زندگی ما ذره ذره باید از پاک کنی خارج شده و رو به هویجی بسپارد

باشد تا آیندگان درس گیرند !!!

و اینکه ما از این شرط بندی سر افراز خارج شدیم...و همگان به ما (من و موشی ) افتخار میکنند

باشد تا در آینده ای نه چندان دور در شرط بندی های دیگر نیز سر افراز گردیم

سریعا تبریکات خود را بگویید...تا سلب وظیفه ای شده باشد