واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

۲۹

چی دیدم من امشب...

هنوز یادش میفتم میخندم

مرتیکه خجالت نمیکشه...در ملع (مله٬مل)عام...

خاک به سرم..

خدا مرگش بده...بی شرفه...بی حیا ..من امشب بعد از قرنی از که از کپک زدگیمون میگذشت از دره اتاق اومدیم بیرون..توی پذیرایی نشسته بودم و با گوشی سرگرم بودم داشتم آهنگ گوش میدادم  

نگام افتاد رو دسته مبلی که روش نشسته بودم...دیدم دوتا حشره...شبیه پشه بودن اما پشه نبودن !!!  کناره همن...یه خرده نگاشون کردم گفتم بذار اینام خوش باشن...باز سرگرمه کاره خودم شدم ...باز یه خرده گذشت نگاشون کردم...دیدم به بهههههههه تو روزه روشن چیکار میکنن اینا   ..منم گوشی رو آماده کردم فیلم بگیرم که نشون شیرین بدم

حالا همون موقع بابام اومد...منم باز خودمو سرگرمه یه کار دیگه کردم که مثلا من هیچ غلطی نمیکردم ..من کاری میکردم آیا ؟ نه !!

حالا بابام هم گیر داده بود داشت مبلای اونطرفو میلیمیتری تنظیم میکرد...   بعد اومده پنجره رو میبنده...باز رفته تو آشپزخونه ظرفارو مرتب میکنه  پدرم ذوقش گل کرده بود دیگه ...بله...بالاخره بابا رفت...من گفتم اینا دیگه نیستن..دیدم نههههه

هنوز هستن ..نمیفهمم این مرتیکه تو روزه روشن حیا نمیکنه 

این از اتفاقه امشب که باعث شد من بیام وبلاگو از کپک زدن نجات بدم...

به نظره شما کی ساعت ۱۲:۲۵ شب آدامس میخوره که من خوردم واسه دندون خوبه آخره شب آدامس خوردن...اینو دکتر نگین گفته

چند شب پیش مارو اغفال کردن باز نشستیم دور هم و قلیون کشیدیم

جای همه خالی  ..دیگه اغفال شدیم...رفتم خونه دوسته خالم...

دوستای قدیمی خودمم هم اونجا بودن..اون موقع که بدمینتون بازی میکردم..توی تیم با هم بودیم..مسابقات مشهد و کرمان هم با هم بودیم...هییییی یادش بخیر  

کلی خندیدیم و رقصیدیم و کشیدیم (قلیون)

دیگه چیکار کردم؟ سوارکاری هم که سه هفته است دارم میرم...دیشب رفته بودم بعد زین اسب رو برداشتم دهنی رو گرفتم که یه خرده اسبه راه بره عرقش خشک شه

قبلش اسبه رو بوس کردم..از گردنش آویزون شدم و اینکارا...اسبه هم پرو شد

یه خرده که قدم رفت...هی سرشو اینور اونور میکرد..میزد به دسته من...اذیت میکرد...آقا بازیشون گرفته بود

دیگهههههههههههههههههه...

آهان....

مرجان دستم بهت برسه کشتمت...

هر کی فکر میکنه من از دسته مرجان عصبانی نیستم که ول کرده رفته خره !!!!!

خیلی عصبانیم....نگاه به خنده های بالا نکنین دارم منفجر میشم از عصبانیت و ناراحیت

 

۲۸

اسم وبلاگ ما از واژه ای به نام پاک کن به واژه ای به نام هویج !! تغییر یافت

اتفاقا اصلا ناراحت نیستیم

و بسیار خوشحال میباشیم به خاطر حسن سلیقه موشی

این اسمه هویج بسیار ما را شادمان میکند

و کلا یاده هویج و هویج جماعت و هرچه به آن مربوط باشد !!! میفتیم

الان زندگی ما ذره ذره باید از پاک کنی خارج شده و رو به هویجی بسپارد

باشد تا آیندگان درس گیرند !!!

و اینکه ما از این شرط بندی سر افراز خارج شدیم...و همگان به ما (من و موشی ) افتخار میکنند

باشد تا در آینده ای نه چندان دور در شرط بندی های دیگر نیز سر افراز گردیم

سریعا تبریکات خود را بگویید...تا سلب وظیفه ای شده باشد

 

 

۲۷

بچه ها کسی از شهرام خبر داره

دلم براش خیلی تنگ شده

امروز رفتم توی یه وبلاگ قدیمی که دیگه توش نمینویسن....نویسندش سمر بود

کامنتارو خوندم...کامنتای شراره مامان بردیا...کامنتای خودم...کامنتای پلیده..کامنتای شهرام..!!!

کلی خاطره برام زنده شد...

شهرام قول داد برگرده...کسی میدونه چرا هنوز برنگشته

دوتا کامنتاشو تو وبلاگ سمر میذارم:

[ web | email ] شهرام


 

سلام..
من عذر میخوام ولی اینایی که یهو میرن غیبشون میزنه بی ادبن ....
مگر اینکه عذرشون موجه باشه ....
کجایی تو..


 

چهارشنبه 22 شهریور ماه سال 1385 ساعت 10:05 AM
 
 
و یکی دیگه:
 
 
[ web | email ] شهرام

سلام و خسته نباشی..

قرار نیست کم بیاری .......
میخوان از دور خارجت کنن .......میفهمی ..
کار خودتو بکن ..........گاز نده لطفا........

سه شنبه 14 شهریور ماه سال 1385 ساعت 11:53 AM
 
ببخشید شهرام...ولی اینارو گذاشتم که اگه اومدی اینجا بخونیشون...یا یکی به گوشت برسونه...

۲۶

سلام

انقده خوبم...انقده خوبم که دارم میمیرم از خوبی

جای همه خالی...نه جاتون خالی نباشه...حالا نه باشه !!!

از پنجشنبه باز کلاسمو شروع کردم....حالا کلاسه چی؟؟؟؟

هر کی گفت ...؟

به برنده یه آبنبات و یه بسته شکلات داده میشود  (خیلیم دلتون بخواد همینم بهتون میدم...ایشششش)

میدونم هیچکدومتون نمیفهمین..واسه همین خودم میگم...کلاسه سوارکاریمو دوباره شروع کردم

اونم با کی...بابای یکی از دوستان

پنجشنبه رفتم...اونم بعد از ۳ سال...کلی ذوق مرگ بودم...اسبه رو دیدم مثل این اسب ندیده ها...از گردنه اسبه آویزون شدم...اسبه قیافش اینجوری شده بود :

خلاصه مربی گرام هم...کلی اصولی کار کرد...یه چیزایی رو گفت که مربی قبلیم اصلا نگفته بود..

بعد هم رفتیم پریدیم رو اسبه ..باباش یه خرده گفت اسبه رو قدم ببر...یورتمه...بعد هم خودش عمدا اسب رو ترسوند که اسبه تند بره..ببینه من میترسم یا نه...اسبه هم چهار نعل رفت منم اینجوری :  ... بابا شبنم (دوستم) مونده بود من آدمم آیا ؟

شب که میخواستم بیام خونه باباش به من گفت بدنتون میبنده...منم گفتم باشه

شب اومدیم خونه...یه ۱ ساعتی گذشت....دیدم اولیه پاهام درد گرفت...نشسته بودم پا شدم دیدم وایییییی خدا ماهیچه های پام تمام بسته

رفتم دوش گرفتم...گفتم خوب میشم...

روز بعدش از خواب پا شدم دیدم سیخ شدم  منظورم اینه اینقدر کمرم درد میکرد که خم نمیتونستم بشم....خلاصه الان روزه سومه...خیلی بهترم...اگه خدا بخواد

بله دیگه...پیامبر گفته سه تا ورزش رو یاد بگیرید...شنا..سوارکاری...تیر اندازی

شنا رو که بلدم...سوارکاری هم نیمچه بلدم الانم دارم باز میرم کلاس

تیر اندازی هم که اینقدر واردم که ذراته هوا رو نشونه میگیرم

دیگه چی بگم.....آهان....این موشی باز گیر داد...میگه اسمه وبلاگتو عوض کن

منم گفتم هر موقع تو اسمه وبلاگتو گذاشتی گلابی منم میذارم واژه ای به نام هویج !!

والا...مگه دروغ میگم...عدالت رو رعایت میکنم ...حالا میگه از گلابی خوشم نمیاد...باشه بذار خربزه ...!!! چطوره ؟  

دیگه...دیگه !!!!!‌اوممممم صبر کنینی فچ کنم

آهان...یه مزاحم پیدا کردم باز

یه نفر هست به شماره : ۸۸۹۶--۰۹۱۳۹....یه بار ساعت ۴ و خرده ای صبح زنگ زده بود...

یه بارم ساعت ۳:۳۶ صبح...بنده هم هر دو بار در خوابه ناز بودم ...نمیفهمم این آدم خواب نداره

یه sms زدم بهش میگم شما؟..جواب نداد...گفتم شاید یکی از رفقای بیکاره...چون اونم معمولا دیوونه میشه ساعت ۲ـ۳ شب زنگ میزنه...بعد دیدم نه بابا اون نباید باشه...

امشب رفتم از تلفن بیرون زنگ زدم ببینم کی جواب میده...یه پسره جوون بود که من صداشم نمیشناختم

امشب رفتم دو تا رژ لب گرفتم ...یه تبلیغ محصولات Etude رو هم برداشتم...واییی میخونمش هیییی هوس میکنم بخرم...

مامان و بابا رو تهدید کردم گفتم تولد من پول میدین خودم بخرم هاااا ...به کسی نگین هاااا...میخواد برم همشو Etude بخرم....

خسته شدم دیگه...چی بگم...

همین...

 

پ.ن :خواستگار sms ای ندیده بودیم که اونم دیدیم...جل الخالق (همینجوریه؟)

پ.ن:راستی موشی هر موقع اسمه وبلاگتو عوض کردی خبرم کن منم عوضش کنم...

 

 

 

 

 

 

 

 

                       ..............