واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

واژه ای به نام پاک کن !!

زندگی٬هنر نقاشی کردن بدون استفاده از پاک کن است! سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی٬نیازی به پاک کن!!! نداشته باشی

بیست و یکم

در این وبلاگ به زودی پست قرار میگیرد...

قرار بود آپ کنم...تمام ذهنم ریخت به هم دیگه...خاطره هام قاطی شد..

یه خرده خاطرات رو مرتب میکنم و میام تعریف میکنم...

عروسی نیلو بود هیجان زده شدم  ...

فراااااااااااااااااااااارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

نیلو تقصیر موشی و مرجانه

بیستم

توجه:این پست به خرده طولانیه...ولی بخونینی بهتره....اتفاقای جالبی افتاده

سلاممممم....اومدم....فرش قرمز رو پهن کنین

دقیقا از هفته پیش آپ نکردم....میدونم خیلی دیر بود...ولی حس آپ نداشتم...الانم به زور و تهدید مرجان و گیگیلیه وگرنه عمرا آپ میکردم (تنبل خودتی )

بــــلـــــــــــــه.....از کجا شروع کنم ؟

آهااااا.....سه شنبه هفته پیش جای همه خالی از رفتیم عروسی ...

این عروسی دختر دوست بابام یود که خیلی باهاشون صمیمی ایم....

مخصوصا من با دخترشون (عروس خانم)...

به خاطر اینکه در واقع دوست صمیمی خودم داشت ازدواج میکرد کلی ذوق مرگ بودمممممم...آرایشگاه و لباس پوشیدن...مثل همیشه بود....

از اون ور هم تالار...رعنا که اومد دلم میخواست بپرم بوسش کنم...خیلی عزیز شده بود......

بعد هم که مثل همه عروسی های دیگه بود ولی نه به اون باحالی (حوصله ندارم تعریف کنم خبببب!!!! )

بعد هم اینا برنامه داشتن که تو یه باغ که این باغ رو تو جاده هفت باغ گرفته بودن...ماشینارو هم ردن پشت ساختمان و همه حمله کردن تو باغ  دقیقا اینجوری:...

گفتیم آیا الان چه بزن و برقصیه رفتیم دیدم...همه گرداگرد هم نشستن رو صندلی خوشحال گروه موزیک رو نگاه میکنن

بعد هم بنا به دلایلی مجلس زود تموم شد...در حقیقت به هم خورد...نه عروسی هااا...

مجلس تو باغ تموم شد و همه رفتیم خونه....حالا داریم میریم خونه...دیدیم به به مشین عزیز بنزین نداره که...با التماس ماشین و من بمیرم و تو بمیری ماشین رو رسوندیم پمپ بنزین...

چهارشنبه شبم باز یه جا عروسی بودیم

 (حالم از هر چه عروسیه داره به هم میخوره!!)تو سالن نشسته بودیم...

سوده و الناز (از دوستان هستن ) گفتن بریم دستشویی تو آینه اونجا قیافه هامونو ببینیم...پا شدیم رفتیم...

یه قسمت بود از سالن جداش کرده بودن اولش دوتا آینه بود و بعد میخورد به سرویس بهداشتی...یعنی دقیقا دم در دستشویی (روحیه لطیف به این میگن )..

دیدیم کسی نیست..الناز شروع کرد مسخره بازی در آوردن و رقصیدن..یه دفعه یکی از فامیلا اومد...الناز سریع تمومش کرد...زنه گفت چیکار میکردی؟...

الناز هم هول شد...گفت هیچی اومدیم هوا بخوریم ...اونم در دستشویی !!

گذشت تا شد پنجشنبه...ساعت ۸:۳۰ بود فکر کنم...

من خواب بودم گوشی زنگ زد....واییییی خواب آلود جواب دادم یه خانمه گفت الووووو...گفتم بفرمایید...قطع کرد...

منم توی عالم خواب داتم فکر میکردم این خیلی صداش آشنا بود کی بود آیا ؟

بعد در خونه زنگ زدن...منم ریلکس رومو کردم طرف دیوار که به خواب عزیزم ادامه بدم...بابا در خونه رو باز کرد...دیدم یکی اومد نشست لب تخت...یه دفعه منو بلند کرد..

حالا من نمیتونستم بفهمم کیه...

یه خرده چشمامو مالیدم باز نگاه میکنم...مغزم error میده

بعد یه دفعه فهمیدم کیه...!!! نگاااااار بوددددد ...کلی بوس و بغل و اینا

نگو بچم باز بی خبر (مثل پارسال) اومده ایران و به من نگفته ...اون روز رو کامل پیشم بود...

شب هم با بچه ها قرار گذاشتیم هتل (هتل پارس که تریا تابستانیش خیلی خوبه)

شب رفتیم و جای همه خالی کلی خندیدیم و خوردیم و از همه مهمتر سن رو گذاشتیم کنار رفتیم با بچه ها همگی یه فوتبال دستی درست و حسابی زدیم

نه اینکه من خیلی حرفه ایم...دو بار به خودم گل زدم

مباشر بابا شبنم (دوستم) زنگ زده تلفن....نگار فضول جواب میده....حالا میخواد محترمانه حرف بزنه....بجایی بگه نیستن...میگه نیستشون ..از اون زمانی من با این بشر دوست شدم همیشه در حال تپق زدن بود....

جمعه شب هم دوتایی (عاشقانه ) رفتیم کافی شاپ....به یاده قدیما باز یه چیپس و پنیر و ژامبون و قارچ و فلفل دلمه ای و کوفت و زهر مار خوردیم....

شنبه هم باز رفتیم کافی شاپ اما یه جا دیگه...(عقده کافی شاپ خودت داری )

یکشنبه هم...روزه درس بود...آره جونه عمم...!!تولد یکی از آشناها بود...حالا مامان انتخاب گل رو گذاشته به عهده من....

رفتیم گل فروشی...مرده میگه به چه مناسبت؟میگم تولد ..میگه آقاس؟ میگم بله....

دیگه شروع شد....میگه نامزدی٬همسری چیزیه دیگه...نذاشت من حرف بزنم رفت طرف گلا...

گل لیلیوم با رز برام برداشته..میگم خوبه همینارو ساده ببندین برام...ساده باشه هاااا...

میگه باشه...گلا رو بداشته..میگم حالا اگه رز باشه بهتر نیست...شروع کرد گل برام معنی کرد...این نشونه اینه...اون نشونه اینه....برای نامزدت اینو ببر که خوشش بیاد....من قول میدم

اگه خوشش نیومد از طبقه هفتم بنذازش پائین..نامزدتو میگم هاااا

بعد پولو دادم میخوام بیام بیرون...میگه حالا من قبول نمیکنم اما ماشینتونم بیارین من درست میکنم ..کشت منو...!!!

دوشنبه شب هم آخرین شبی بود که نگار کرمان بود بعد میرفت شیراز و بعد تهران...باز برنامه هتل رو ریختیم...اونم به خاطر فوتبالش...

رفتیم نشستیم...چند تا پسر لوس و مسخره هم کنارمون بودن....پسره رد شد یه حرف الکی زد..نگار عصبانی بلند شد رفته شلنگ آبه باغبون رو گرفته....میکشه میگه آقا اینو بده میخوام خیسش کنم...

مرده میگه خانم ول کن....بذار بگن و برن....نگار هم گیر نه آقا بدش به من...اینو بده من...آقا بدهههههه...

حالا ما میخندیم اون دعوا میکنه...باز میخواد سس بریزه...دیگه با التماس نشوندیمش...

بسی به این دوستان قلدر خود افتخار میکنیم و از وجود آنان لذت میبریم

جای همه خالی که بخندین...تو هتل با کلی کلاس راه میرفتیم با نگار...جلو همه پام گیر کرد به میله میخواستم بخورم زمین...(ایشالا خودت بخوری زمین )

دیگه نگار جونم هم رفت.......و ما تنها شدیم....

امروز هم به جبران روزهای از دست رفته از ساعت ۷ صبح تا ۱۰:۳۰ شب وقت خود را به کلاس های درسی و درس خواندن گذراندیم

باشد تا شما درس بگیرید و کمی درس بخوانید...

 

فعلا....

نوزدهم

مرجان به خدا اگه بر نگردی هر چی دیدی.......

من نمیفهمم چه ویروسیه افتاده بین ماها که دونه دونه دارین میرین

یعنی چی اینکارا...

به خدا عصبانیم کردین...

تو...مریم...شهرام

خجالت بکشین...

میدونم مشکل دارین ولی چرا اینجارو خراب میکنین...

مرجان...عزیزم...گلم...منتظرتم...

زود برگرد...


مرجان دخمل گلی شد برگشت...

بسی شادمان میشویمممممممممممم

هجدهم

سلام

بله بله...من که خوبه خوبم...میدونین که...اییییییییی.....حالم بد شد...حالا خواستیم یه آهنگ دانلود کنیم...error میده....

خب...بتعریفم که ببینین چقدر...چقدر..

چقدر چی....؟خندیدیم و خوش گذشته...

جای همگی خالی رفتیم با دوستان عروسی...حالا عروسی کی؟خواهر دوست مشترکمون

سه شنبه شب عروسی ساحل (خواهر دوسته گرام بود)...من...شبنم...شیرین دعوت بودیم..قبلش که من وقته آرایشگاه داشتم ...با شبنم رفتیم آرایشگاه...موهارو درست کردم و رفتیم طرف تالار......سه تایی با هم رفتیم تو...حالا میخواستم بگردیم سپیده(دوست مشترک) رو پیدا کنیم...پیدا نمیکنیم  ...دیگه بعد از کلی گشتن پیداش کردیم دیدیم کنار سفره عقد واستاده رفتیم نشستیم...اومده سراغمون بیاین برقصین....میگم بابا بذار از راه برسیم بعد برقصیم میگه نه بیاین ما هم که میدونین اصلا نمیدونیم رقص چیه ...

بعد دیگه مجلس کم کم گرم شد....شلوغ شد و.......... بزن و برقص...بعد دیدیم ذره ذره مرداشونم خیلی راحت میان تو سالن میشینن میرقصن و اینا کسی هم چیزی نمیگه..حالا نگو اینا یه خورده مایه تیله رو بیشتر کرده بودن زن و مرد قاطی بود...کاری هم به دستگاه سالن نداشتن

رقص نور خودشون آورده بودن...با دستگاه dj واییی حالا ببین چی میشه...بزن و برقص فقط همین....عمرا هم بگم کسی چیزی نخورده بود..میفهمین که؟دختر و پسر و مرد و زن پیرمرد و پیرزن میرقصیدیم..کاری نبود که میشناسیم همدیگرو یا نه...

یه خرده که گذشت ساحل با علیرضا (عروس و داماد) اومدم که برقصن...آهنگ عروس مهتابه فرامرز آصف بود...ساحل که شروع کرد رقصیدن من اینجوری شدم  و بعد اینجوری ...خیلی قشنگ میرقصید...

دقیقا همراه با آهنگ....حرکات درست و به جا...برای شوهرش خیلی ناز میکرد...زن به این میگناااااا....وسط رقصیدن علیرضا بغلش میکنه همه هم که کلی خوشحال....دست و سوت و شلوغ بازی...منم جای علیرضا بودم همچین عروسی رو بغل میکردم...خیلی ناز رقصید...

گذشت و همه از توی شوک وارده در اومدن و شروع کردم به رقصیدن...

دیگه  میخواستم برن خونه ما هم که میدونین دخملای خوب...نرفتیم...اما خیلی دلم میخواست برم ...

پنجشنبه هم....یعنی دیروز...سومشون بود....

رفتیم تو خونشون....گروه موزیک هم که میزد...زن مرد باز بزن و برقص....فهمیدین که؟

بابای ساحل اومد شروع کرد به رقصیدن دیگه من ندیدم بشینه....خیلی ماه بود باباش...به چشم بابایی...رفته بود رو صندلی میرقصید....

مرده داشت میخوند گل به سر عروس دامادو ببوس...و همینطور بر عکس...باباهه اومده وسط میگه گل به سر عروس بابارو ببوس...بعدشم ناز میکنه

بعد آهنگ بابا کرم زدن...منم در مقابل این آهنگ نمیتونم مقاومت کنم...دایی دوستمون هم یه کت انداخت رو شونش یه روسری هم دستش...اومد وسط...سپیده گفت با داییم برقص منم گفتم باشه......دائیش یه دفعه اومده دست منو میگیره میبره همراه خودش ...رفتیم شروع کردیم به رقصیدن...نمیدونم چی شد که یه سری حرکات رو از خودم در آوردم و تونستم خیلی خوب اجراشون کنم...با داییش کله آهنگ رو رقصیدیم... خودم خیلی از آهنگ و رقصه خوشم اومد...خیلی هماهنگ شد...

بعد یه خرده گذشت...آهنگ عربی زدن...باز رفتم با سپیده رقصیدم...داییشم باز اومد.....

مرده لج کرده بود قیقا حدود ۱۰ دقیقه آهنگ زد....جونم در اومد...تا این عربی تموم شد...

بعد هم آهنگ خارجی که پسرا اومدم لگد پروندن .....فلش روشن بود...یه لحظه یاد اکس پارتی افتادم....فساد آخه تا چه حد ...

یه خانمه اومد یه آهنگ از شکیلا خوند...همین که میگه امشب در سر شوقی دارم...امشب در دل شوری دارم...باز امشب در اوج آسمانم...خوب بسه دارم کامل میخونمش ...دقیقا صداش مثل شکیلا بود...خیلی قشنگ خوند

تا ۱۰ اونجا بودیم...بعد گروه موزیک رت که یه جا عروسی بودن....ذره ذره مهمونا هم رفتن...ما هم دل کندیم و اومدیم...

پست قبلی رو خوندیم...این عروسی و سوم جبران اون نامزدی شد......

پ.ن۱:یادم رفت بگم...شب عروسی یه پسره بود..به چشم برادری خیلی ناز بود.....ما خواستیم خیر سرمون یه عکس یواشکی از این بگیریم که ببرم نشون مامان بدم پسره رو ببینه...اینقدر این رفقا خندیدن و مسخره بازی در آوردن که فکر کنم بی آبرو شدم

اینم از این

فعلا بای بای...